- سیم دندان (دَ)
دندان سفید. (انجمن آرا). دارای دندان سپید. که دندان او چون سیم سپید بود:
سزدکه بگسلم از یار سیم دندان، طمع
سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو.
کسایی.
- سیم دندان شدن، شاد و خندان شدن:
همه دختران شاد و خندان شدند
گشاده رخ و سیم دندان شدند.
فردوسی.
که با تو چه گفت آنکه خندان شوی
گشاده لب و سیم دندان شوی.
فردوسی.
هر آنگه که بر بزم خندان شود
گشاده لب و سیم دندان شود.
فردوسی
سزدکه بگسلم از یار سیم دندان، طمع
سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو.
کسایی.
- سیم دندان شدن، شاد و خندان شدن:
همه دختران شاد و خندان شدند
گشاده رخ و سیم دندان شدند.
فردوسی.
که با تو چه گفت آنکه خندان شوی
گشاده لب و سیم دندان شوی.
فردوسی.
هر آنگه که بر بزم خندان شود
گشاده لب و سیم دندان شود.
فردوسی
